سخنی چند از پاولِ پارسی؛ گویایی (منطق) ابزارِ رویارویی با کیشداران

کیشداران[۱] نادرستهایی را بی پی‌بردن بدانها برساخته‌اند، یا شاید هم از آنها آگاه بوده‌اند، و با دگرگون‌ کردنِ رایهایشان[۲]، از یافتن اندر رایِ دوم -که همان ‌اندازه ناراست بوَد که رایِ نخست- آسوده نشده‌اند. ایشان (کیشداران) همیشه یا بر نادرست بودندی، یا اندر گمان[۳]، یا اندر سرگشتگی[۴]. اگر مردم شناسد مر آن چیزهایی را که شَوَندِ(سببِ) نادرستی بوَند، آنگاه از آنها دوری گزیند، و اندر آنچه می‌پژوهدش و راستی‌اش را پذیره می‌شود باید بی‌گمان شود، بی اندر نادرستی فتادن. و اگر پندارشِ(تخیّلِ)‌ وی چیزی را که آخشیجِ آن بوَد پیش نهد، آنگاه او به دستورهای [گفته‌شده‌ی] کِروگی(صناعت)[۵] بازبرد دهد، و بی‌درنگ داند مر آنجایی را که نادرستی اندرش افتد، و به‌آسانی آن را یابد و تواند رایِ‌ خویش را درست کند، چه برایِ خود و چه برایِ دیگری، آن هم از راهِ آن کِروگی‌ که وی را ره ‌نماید و روشن گرداند. و آن [کِروگی‌] که چنین کند کِروگیِ گویایی[۶] بوَد.

… هر کو این کِروگی را نادیده انگارد، ناگزیر نه راستیِ مر آن کسی را که درست بوَد برخواهد شناخت، و نه چگونگی و چراییِ درستیِ وی را؛ همین‌سان، [نه پی بَرد] فروگذاری یا ناراستیِ مر آن کسی را که فروگذارَد یا ناراست اندریابَد، و نه اینکه چگونه و چرا او فروگذاشت یا ناراست اندریافت، و [بدین روی] اندر رایها سرگشته مانَد. گاهی [رایهایی را که آشفته‌اند] راست گرداند، بی‌ باورداشت؛ و دگرگاه آنها را ناراست گرداند، بی بینش؛ و گاهِ دگر درنگَد، بی ‌از [داشتنِ ابزاری] که وی را دست‌گیرد اندر دانستنِ چگونگیِ داوری ‌کردن. پس اندر آنچه امروز راست [یا ناراست] می‌گرداند آسوده نبوَد که فردا شکافی را برنماید که وی را به گمان افکند، و آنچه را کنون ناراست می‌گرداند شاید اندر زمانی دگر درست باشد؛ زین‌رو، پر بیم گردد که مر آنچه را راست ‌پندارد شاید تباه باشد و مر آنچه را تباه ‌گمانَد شاید راست باشد. ‌بوَد که اندر هر دو باره به دیدگاهی آخشیج[ِدیدگاهِ پیشینِ خود] بازگردد و از باورِ نخستش دست کشد؛ خواه با اندیشه‌ای که اندر روانش پدید ‌آید، خواه از رهگذرِ کسی که همان دیدگاه را در‌‌اندازد.[۷] اگر کسی ـ که می‌لافد با سگالش[۸] به بَوَندَگی(کمال) اندر دانش[۹] و فرهنگ[۱۰] [رسیده است] ـ رای پیش نهد، و دیگران [نیز] از برایِ چیره‌دستی‌اش پیروی کنندش، او هیچ ندارد که با آن رای[ِ پیش نهاده] را آزمودن تواند.[۱۱] پس شاید یا خوش گمانَد و بپذیرد، یا گمان بد برَد و نپذیرد. و اندر هر دو باره، خردش پردخته ز چیزهایی که برمی‌گذرند نبوَد، پس او را به گمان افکنند، اندر باره‌ای ز راستی، و اندر دیگری ز ناراستی. گویایی این جایگاهها[۱۲] را بدو نشان دهد، و راست دارد آنچه نیازمند راست‌داشت است، و [نیز چگونگیِ] راست شدن آن را بدو آموزاند؛ همچنین آنچه نادرست بوَد نپذیرد، و [چگونگیِ] نادرست شدن آن را بدو نمایاند. پس برماست که چِمهای(معانیِ) اندرونِ خویشتن را با دستورهای یک کِروگیِ استوار راست گردانیم تا ما را از نادرستی بپاید، و به راست‌داشتِ سخنانی ره نماید که به سازواری(تواطی) با آن چمها ‌انجامد.

 

پی‌نوشتها

[۱]. أصحاب المذاهب ≈ Pers. kēšdārān.

[۲]عربی: رأی ≈ سوریگ: ܪܥܝܢܐ، یونانی: δόξα (اندر گردانشِ عربیِ هواشناسیِ ارستو به «قول» گردانده شده است)، δόγμα، (δόκησις. امونیوس گوید، سخنِ گفتاری و δόκησις ’رای‘ اندر گرفتنِ آخشیجها توانمند بوَند. In Cat., 52)، پارسیگ: mānag.

[۳]. Arab. شکّ ≈ Syr. ܦܘܫܟܐ, Pers. gumān.

[۴]. Arab. حیره ≈ Syr. ܬܘܪܐ, Pers. hašēbišn.

[۵]. Arab. صناعه ≈ Syr. ܐܘܡܢܘܬܐ, Gr. τέχνη, Pers. kirrōgīh.

[۶]. صناعه المنطق ≈ ܐܘܡܢܘܬܐ ܡܠܝܠܬܐ ‘ars logica’.

[۷]. به دیگر سخن، خواه از برایِ نکوهشهای دیگران. نک. فارابی، شمارشِ دانشها (احصاء العلوم)، ۳۱-۳۰.

[۸]. Arab. جدل ≈ Syr. ܕܝܐܠܝܩܛܝܩܝ, Gr. ἡ διαλεκτική, Pers. uskār, pehikār.

[۹]. Arab. علم ≈ Syr. ܝܕܥܬܐ, Gr. γνῶσις, Pers. dānišn.

[۱۰]. Arab. ثقافه ≈ Syr. ܪܕܝܘܬܐ, Gr. παιδεία, Pers. hamōzišn, frahang.

[۱۱]. فارابی این کس را با گِردکننده‌ی هیمه به شب (حاطب اللیل) سنجد که ندانسته هر آنچه به دستش ‌رسد گرد آورد، نک. شمارشِ دانشها، ۳۱.

[۱۲]. المواضع ≈ τόποι.​

 

* برگرفته از: پاولِ پارسی، گویاییِ ارستو، پارسی‌ از بزرگمهرِ لقمان، ویرایشِ دوم، رویه‌های ۱۷۶، ۱۷۷، ۱۷۸ و ۱۷۹.